داستان­ کوتاه

داستان­ کوتاه,داستان­ های کوتاه,رمان کوتاه,nhsjhk ;,jhi,dastan kootah,short story

داستان­ کوتاه عبرت آموز و آموزنده

داستان­ کوتاه علاوه بر سرگرمی و تقویت خیال­پردازی، پشت خود پیام­ های اخلاقی دارد که گاهی معنای عمیق دارد. واقعا اینکه چطور یک متن ۲۰۰ کلمه ای می­ تواند این چنین قدرتی داشته باشد شگفت انگیز است. به دلیل محبوبیت داستان­ های کوتاه بین مردم، در ادامه این مطلب از همدوره تصمیم گرفته ایم که در این متن به چند داستان کوتاه و پیام­ های اخلاقی آن بپردازیم.

داستان کوتاه پیرمرد روستایی

روزی روزگاری پیرمردی در یک دهکده کوچک زندگی می ­کرد، پیرمرد قصه ما بسیار بد اقبال و بدشانس بود و کل اهالی روستا نیز از او رویگردان بودند، سالها دوری از مردم پیرمرد را غمگین و ترشرو کرد و همیشه از روزگار گله می­کرد. هر چه از عمر پیرمرد می­گذشت، نیش زبان اون نیز بیشتر می­شد. اهالی روستا هم بخاطر اعتقاد به اینکه بدشانسی پیرمرد واگیر است از او دوری می­ کردند.

 

خوی عصبی پیرمرد موجب ناراحتی دیگران می­شد و همین موضوع او را منزوی­ تر از گذشته می­ کرد. اما  یکی از این روزها، هنگامی که پیرمرد ۸۰ ساله شد یک اتفاق شگفت انگیر افتاد و شایعه عجیبی بین مردم پخش شد اینکه پیرمرد اخموی روستا امروز خوشحال است و از روزگار گله و شکایت نمی­ کند، لبخند به لب دارد و انگار چند سال جوان­تر شده است!!! همه اهالی روستا جمع شدند تا از پیرمرد علت را جویا شوند.

 

یکی از اهالی روستا پرسید: چه اتفاقی افتاده که امروز اینقدر تغییر کردی؟ پیرمرد کمی فکر کرد و پاسخ داد: هیچ چیز خاصی رخ نداده است. من ۸۰ سال در جستجوی خوشبختی و شادی بودم و امروز فهمیدم بی فایده است، برای همین تصمیم گرفتم از امروز بدون شادی زندگی کنم و از زندگی خودم لذت ببرم. برای همین خوشحالم.

 

پیام اخلاقی: به دنبال شادی نباش، از زندگی لذت ببر

داستان کوتاه مرد دانا

مردم عادت داشتند هر روزه به مرد دانا مراجعه کنند و در مورد مشکلات خود که غالبا مشابه بودند شکایت و گله کنند. یکی از روزها مرد دانا لطیفه­ ای گفت و همه از این شوخی او شروع به خندیدن کردند.  بعد از چند دقیقه، مرد دانا مجددا همان لطیفه را تکرار کرد و این بار اطرافیان او فقط لبخند زدند. وقتی برای بار سوم لطیفه را تکرار کرد هیچ کس نخندید.

 

مرد دانا لبخندی زد و گفت: شما نمی­ توانید به یک لطیفه یکسان بارها و بارها بخندید. بنابراین چه چیز باعث شده است که درباره مشکلات مشابه همیشه گله و شکایت کنید؟

 

پیام اخلاقی: نگرانی مشکلات شما را حل نخواهد کرد، بلکه تنها زمان و انرژی شما را به هدر می­ دهد.

داستان کوتاه الاغ احمق

فروشنده نمکی هر روزه کیسه­ های نمک خود را بار الاغش می­ کرد و به بازار می­ برد. مسیر آنها از یک رودخانه می­گذشت. یکی از این روزها، الاغ ناگهان داخل رودخانه افتاد و کیسه نمک داخل آب افتاد. نمک در آب حل شد و خورجین او سبک­تر شد و همین موضوع الاغ را بسیار خوشحال کرد.

 

از آن روز به بعد الاغ از همین حربه برای سبک کردن بارش استفاده می­ کرد. تا اینکه یک روز صاحبش متوجه کلک الاغ شد و تصمیم گرفت درسی به او بدهد، بنابراین روز بعد به جای نمک، پنبه بار الاغ کرد.

 

الاغ به عادت روزهای گذشته خود را داخل آب انداخت و منظر ماند تا بار او سبک شود و بعد حرکت کند. اما آب پنبه ها را سنگین کرد و الاغ به سختی از رودخانه خارج شد و دیگر خود را داخل رودخانه نینداخت.

 

پیام اخلاقی: شانس و اتفاق همیشه به نفع شما نیست.

داستان کوتاه شیر طمع­کار

هوا بسیار گرم بود و شیر قصه ما هم بشدت احساس گرسنگی می­ کرد. شیر به کمین گاه خود آمد و همه جا را جستجو کرد و چیزی جز یک خرگوش کوچک پیدا نکرد. او با خود فکر کرد که این خرگوش کوچک نمی­ تواند شکم من را سیر کند اما به هر حال او را می­کشم و می­ خورم. در همین فکر بود که ناگهان آهوی تیزپایی از جلوی او گذشت.

 

شیر در طمع آهو افتاد و با خودش فکر کرد: به جای خوردن این خرگوش لاغر باید به دنبال آهو بروم. بنابراین خرگوش را رها کرد و به دنبال آهو رفت. اما آهو به سرعت در جنگل ناپدید شد و شیر پشیمان از رها کردن خرگوش به کمین گاه خود برگشت.

 

پیام اخلاقی: هیچ وقت نقد را به نسیه نفروش.


❖ به اشتراک بگذارید: پینترست تلگرام لینکدین