اشعار مولانا

اشعار مولانا , شعرهای مولانا , hauhv l ghkh , دیوان مولانا , مولانا , ashar molana

اشعار مولانا جلال الدین بلخی

مولانا با نام های دیگری مثل مولوی و رومی هم شناخته می شود. او از مشهورترین شاعران فارسی زبان بوده است. در این مطلب از همدوره قصد داریم به بیوگرافی و اشعار مولانا بپردازیم. اگر شما هم اهل شعر و ادبیات هستید تا انتهای این مطلب را مطالعه نمایید تا با اشعار مولانا آشنا شوید و او را بهتر بشناسید.

زندگینامه بیوگرافی مولوی

مولانا با نام اصلی جلال الدین محمد بلخی متولد ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ است. وی در حدود هفتاد هزار بیت شعر به زبان فارسی گفته است. البته به زبان های دیگر هم اشعاری دارد مثلا حدود هزار بیت شعر به زبان عربی و کمتر از پنجاه بیت به زبان های ترکی و یونانی شعر سروده است. مولانا پس از مدتها تحمل بیماری با تبی سوزان در سال ۶۷۲ هجری قمری درگذشت.

 

اشعار مولانا

شعرهای مولانا

من از عالم تو را تنها گزیدم

روا داری که من غمگین نشینم ؟!

اشعار مولانا , عکس پروفایل مولانا , شعرهای عاشقانه مولانا , بهترین اشعار مولوی

اشعار مولانا

اندر دل بی وفا غــم و ماتم باد

آن را که وفا نیست ز عالم کم باد

دیدی که مـرا هیچ کسی یاد نکرد

جز غـم که هزار آفرین بر غم باد

اشعار مولوی

بشنو این نی چون شکایت می‌کند

از جداییها حکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

آثار مولانا

ای دوست قبولم کن و جانم بستان

مستم کن و از هر دو جهانم بستان

با هرچه دلم قرار گیرد بیتو

آتش به من اندر زن و آنم بستان

دیوان مولانا

دلتنگم و دیدار تو درمان من است

بی رنگ رخت زمانه زندان من است

بر هیچ دلی مبـاد و بر هیچ تنی

آنچ از غم هجران تو بر جان من است

شعرهای مولانا

آنکس که ترا دید و نخندید چو گل

از جان و خرد تهیست مانند دهل

گبر ابدی باشد کو شاد نشد

از دعوت ذوالجلال و دیدار رسل

اشعار زیبای مولانا

بی عشق نشاط و طرب افزون نشود

بی عشق وجود خوب و موزون نشود

صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد

بی جنبش عشق در مکنون نشود

اشعار عاشقانه مولانا

گر شرم همی از آن و این باید داشت

پس عیب کسان زیر زمین باید داشت

ور آینه وار نیک و بد بنمائی

چون آینه روی آهنین باید داشت

اشعار کوتاه مولانا

من پیر فنا بدم جوانم کردی

من مرده بدم ز زندگانم کردی

می ترسیدم که گم شوم در ره تو

اکنون نشوم گم که نشانم کردی

اشعار عارفانه مولانا

یک بوسه ز تو خواستم و شش دادی

شاگرد که بودی که چنین استادی

خوبی و کرم را چو نکو بنیادی

ای دنیا را ز تو هزار آزادی

اشعار مولانا

از آتش عشق در جهان گرمیها

وز شیر جفاش در وفا نرمیها

زانماه که خورشید از او شرمنده‌ست

بی شرم بود مرد چه بی شرمیها

اشعار جلال الدین رومی

ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما

ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما

ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما

جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما

ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما

آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما

ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما

پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما

در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل

وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما

سروده های مولانا

معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا

کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا

ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد

باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا

یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی

غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا

هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی

نک سرده ی مهمان شد تا باد چنین بادا

زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه

هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا

زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش

عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا

شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد

خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا

شعر زیبای مولوی

بی همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود

داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی‌شود

دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو

گوش طرب به دست تو بی‌تو به سر نمی‌شود

جان ز تو جوش می‌کند دل ز تو نوش می‌کند

عقل خروش می‌کند بی‌تو به سر نمی‌شود

اشعار رومی

یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا

یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا

نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی

سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا

نور تویی سور تویی دولت منصور تویی

مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا

قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی

قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا

حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی

روضهٔ امید تویی راه ده ای یار مرا

روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی

آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا

دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی

پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا

این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی

راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا

شعر مولانا در مورد عطار نیشابوری

هفت شهر عشق را عطار گشت

ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

شعر مولانا در مورد عطار نیشابوری

من آن مولای رومی ام که از نطقم شکر ریزد

ولیکن در سخن گفتن غلام شیخ عطارم

تک بیت های مولوی

من آنِ توام

مرا به من باز مده…

مصرع های ناب مولوی

همه را بیازمودم

ز تو خوش ترم نیامد

تو نیکی می کــن و در دجلــه انـداز

کــه ایــزد در بیــابــانت دهــد بـاز

ای در دل من میل و تمنا همه تو
وندر سـر من مایه سودا همه تو

هرچنـــــد به روزگار در می‌نگرم
امروز هـمه تویی و فردا همه تو

همچنین ببینید : اشعار سعدیشعرهای حافظاشعار وحشی بافقیشعر عاشقانه زیبااشعار عطار نیشابوری


❖ به اشتراک بگذارید: پینترست تلگرام لینکدین