اشعار ابوسعید ابوالخیر
زندگی نامه و بیوگرافی
ابوسعید ابوالخیر با نام اصلی ابوسعید فضل الله بن ابوالخیر بن محمد بن ابراهیم متولد سال ۳۵۷ قمری در ابیورد ( روستای میهنه ) عارف و شاعر نامدار ایرانی است. سالیان زیاد در مرو و سرخس به دانش آموزی فقه و احادیث پرداخت.
بعد از حادثه ای در زندگی خود درس را رها کرد و به جمع صوفیان پیوست و وارد وادی عرفان شد. مدتی شاگرد شیخ ابوالفضل سرخسی و ابوالعباس آملی بود و پس از آن به زادگاه خود یعنی روستای میهنه بازگشت و هفت سال به ریاضت پرداخت.
در سن ۴۰ سالگی به شهر نیشابور رفت. در اوایل ورودش به شهر نیشابور بزرگان علمی و عالمان شرعی این شهر با او مخافت کردند ولی بعد از گذشت مدتی مخالفت بزرگان به موافقت تبدیل شد و مخالفانش تسلیم شدند.
اشعار ابوسعید ابوالخیرباز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ
یا رب به محمد و علی و زهرا
یا رب به حسین و حسن و آلعبا
کز لطف برآر حاجتم در دو سرا
بیمنت خلق یا علی الاعلا
دوبیتی ابوسعید ابوالخیر
وصل تو کجا و من مهجور کجا
دردانه کجا حوصله مور کجا
هر چند ز سوختن ندارم باکی
پروانه کجا و آتش طور کجا
یا رب مکن از لطف پریشان ما را
هر چند که هست جرم و عصیان ما را
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم
محتاج بغیر خود مگردان ما را
در دیده به جای خواب آب است مرا
زیرا که به دیدنت شتاب است مرا
گویند بخواب تا به خوابش بینی
ای بیخبران چه جای خواب است مرا
رباعی های ابوسعید ابوالخیر
گه میگردم بر آتش هجر کباب
گه سر گردان بحر غم همچو حباب
القصه چو خار و خس درین دیر خراب
گه بر سر آتشم گهی بر سر آب
رباعیات ابوسعید ابوالخیر
عشق آمد و خاک محنتم بر سر ریخت
زان برق بلا به خرمنم اخگر ریخت
خون در دل و ریشهٔ تنم سوخت چنان
کز دیده بجای اشک خاکستر ریخت
رباعیات ابوسعید ابوالخیر
آن یار که عهد دوستداری بشکست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میگفت دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
رباعیات ابوسعید ابوالخیر
گر طالب راه حق شوی ره پیداست
او راست بود با تو، تو گر باشی راست
وانگه که به اخلاص و درون صافی
او را باشی بدان که او نیز تراست
رباعیات ابوسعید ابوالخیر
دل کیست که گویم از برای غم تست
یا آنکه حریم تن سرای غم تست
لطفیست که میکند غمت با دل من
ورنه دل تنگ من چه جای غم تست
اشعار زیبای ابوسعید ابوالخیر
خواهی که کسی شوی زهستی کم کن
ناخورده شراب وصل مستی کم کن
با زلف بتان دراز دستی کم کن
بت را چه گنه تو بتپرستی کم کن
دیوان ابوسعید ابوالخیر
دلخسته و سینه چاک میباید شد
وز هستی خویش پاک میباید شد
آن به که به خود پاک شویم اول کار
چون آخر کار خاک میباید شد
رباعیات ابوسعید ابوالخیر
هرگز دلم از یاد تو غافل نشود
گر جان بشود مهر تو از دل نشود
افتاده ز روی تو در آیینهٔ دل
عکسی که به هیچ وجه زایل نشود
دیوان شعر ابوسعید ابوالخیر
یا رب تو چنان کن که پریشان نشوم
محتاج برادران و خویشان نشوم
بی منت خلق خود مرا روزی ده
تا از در تو بر در ایشان نشوم
اشعار عاشقانه ابوسعید ابوالخیر
از هستی خویش تا پشیمان نشوی
سر حلقهٔ عارفان و مستان نشوی
تا در نظر خلق نگردی کافر
در مذهب عاشقان مسلمان نشوی
سروده های ابوسعید ابوالخیر
تا نگذری از جمع به فردی نرسی
تا نگذری از خویش به مردی نرسی
تا در ره دوست بی سر و پا نشوی
بی درد بمانی و به دردی نرسی
جملات ابوسعید ابوالخیر
گفتم: چشمم، گفت: به راهش میدار
گفتم: جگرم، گفت: پر آهش میدار
گفتم که: دلم، گفت: چه داری در دل
گفتم: غم تو، گفت: نگاهش میدار
رباعیات ابوسعید ابوالخیر
آنرا که حلال زادگی عادت و خوست
عیب همه مردمان به چشمش نیکوست
معیوب همه عیب کسان مینگرد
از کوزه همان برون تراود که دروست
جملات زیبا ابوسعید ابوالخیر
وا فریادا ز عشق وا فریادا
کارم به یکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا، دادا
ورنه من و عشق، هرچه بادا بادا
اشعار ابوسعید ابوالخیر