اشعار وحشی بافقی

اشعار وحشی بافقی,ashare vahshi bafghi,شعرهای وحشی بافقی,hauhv ,pad fhtrd

بیوگرافی و زندگینامه

وحشی بافقی با نام اصلی کمال الدین یا شمس الدین محمد وحشی بافقی متولد سال ۹۳۹ هجری قمری در شهر بافق از توابع استان یزد است. او یکی از شاعران نامدار ایرانی در سده دهم است که دوران زندگی اش با دوران حکومت صفویان بوده است.

تحصیلات مقدماتی را در شهر محل تولدش گذراند و در جوانی به یزد نقل مکان کرد. پس از چند سال تحصیل در کنار دانشمندان یزد به کاشان رفت و در آنجا به مکتب داری مشغول شد. در اواسط عمرش به یزد بازگشت و تا سال ۹۹۱ هجری قمری که درگذشت در یزد ماند.

اشعار وحشی بافقی

اشعار وحشی بافقی

روز مرگم وسط سینه من چاک زنید

اندرون دل من یک قلم تاک زنید

روی قبرم بنویسید وفادار برفت

آن جگر سوخته ی خسته از این دار برفت

شعرهای وحشی بافقی

شد یار و به غم ساخت گرفتار مرا

نگذاشت به درد دل افکار مرا

چون سوی چمن روم که از باد بهار

دل می‌ترقد چو غنچه، بی‌یار، مرا

آثار وحشی بافقی

جان سوخت ز داغ دوری یار مرا

افزود سد آزار بر آزار مرا

من کشتنیم کز او جدایی جستم

ای هجر به جرم این بکش زار مرا

دیوان وحشی بافقی

پیوستن دوستان به هم آسان است

دشوار بریدن است و آخر آن است

شیرینی وصل را نمی‌دارم دوست

از غایت تلخیی که در هجران است

دوبیت های وحشی بافقی

جز فکر جدا شدن ز دلدارم نیست

این صبر هراسنده ولی یارم نیست

دندان به جگر نهادنی می‌باید

اما چه کنم صبر جگر دارم نیست

تک بیت های وحشی بافقی

گر کسب کمال می‌کنی می‌گذرد

ور فکر مجال می‌کنی می‌گذرد

دنیا همه سر به سر خیال است ، خیال

هر نوع خیال می‌کنی می‌گذرد

اشعار زیبای وحشی

ازدیده ز رفتن تو خون می‌آید

بر چهره سرشک لاله گون می‌آید

بشتاب که بی توجان ز غمخانهٔ تن

اینک به وداع تو برون می‌آید

اشعار وحشی

تا در ره عشق آشنای تو شدم

با سد غم و درد مبتلای تو شدم

لیلی‌وش من به حال زارم بنگر

مجنون زمانه از برای تو شدم

شعر های وحشی

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او

داد رسوایی من شهرت زیبایی او

بس که دادم همه جا شرح دلارایی او

شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او

اشعار وحشی بافقی

همخواب رقیبانی و من تاب ندارم

بی‌تابم و از غصهٔ این خواب ندارم

زین در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود

درمانده‌ام و چارهٔ این باب ندارم

آزرده ز بخت بد خویشم نه ز احباب

دارم گله ازخویش و ز احباب ندارم

ساقی می صافی به حریفان دگر ده

من درد کشم ذوق می ناب ندارم

وحشی صفتم اینهمه اسباب الم هست

غیر از چه زند طعنه که اسباب ندارم

اشعار وحشی بافقی

❖ به اشتراک بگذارید: پینترست تلگرام لینکدین